کشمکش زندگى

کشمکش زندگى را بنگر!چه طوفان وحشتناکى به پا شده است!همه قدرت‏هاى جور و ستم و پلیدى، دست به دست هم داده‏اند تا ما را نابود کنند.اژدهاى مرگ، دهن باز کرده که مرا ببلعد، لهیب آتش، اطراف مرا مى‏سوزاند، همچون پر کاه بر موج حوادث، در میان این دریاى طوفانى بالا و پایین مى‏روم، چه سرنوشت مبهمى! چه دردها و چه غم‏ها، چه مصیبت‏ها و چه شهادت‏ها، چه شکست‏ها و چه محرومیت‏ها، چه ظلم‏ها و چه جنایت‏ها… چه بگویم؟ چه مى‏ گذرد؟… نمى ‏دانم ولى آن‏چه مى‏ دانم آن‏که شهادت ساده ‏ترین راه نجات من است…هجوم از همه طرف شروع مى‏ شود، همه روزنه‏ هاى امید کور مى‏گردد، یأس، ترس، خوف و وحشت بر همه جا سایه مى‏ افکند، دوستانم با چشمان نگران، با قلب‏هاى مضطرب، خسته و شکسته و درمانده به‏سوى من مى‏آیند، درحالى‏ که خود من به هیچ چیزى امید ندارم و جز شهادت انتظار نمى‏ کشم، ولى همچون صخره محکم و مطمئن در مقابل دوستانم سخن مى‏ گویم و به آن‏ها ایمان مى‏ دهم و با شجاعت و بى‏ باکى به مراکز خطر مى روم، دوستان را آرامش مى‏ دهم و با اطمینان و قوت قلب آنها را روانه دیارشان مى‏کنم…گاه‏گاهى همه نظام و سازمان، تمامى دوستان و رزمندگان و همه آینده و سرنوشت به یک کلمه من وابسته بود، آن منى که نه امید داشت و نه قدرت، نه رؤیاى روشن و نه انتظار کمک… فقط براساس توکل به خدا، رضا به تقدیر و قبول شهادت، باز هم بر پاى خود ایستادم و همچون صخره موج‏هاى خطر و خوف، ناامیدى و یأس را برگرداندم، باز هم مسیر تاریخ را تغییر دادم… و همه‏ اش بر مبناى احتمال بود و با خود شهید دکتر مصطفی چمران 16 اکتبر 1976پ ن:* سپاس خدایی را که زمین و آسمان را در شش روز بنا نهاد.* الحمد لله الذی جعلنا من متمسکین بولایت علی ابن ابی طالب* باید از سرای غرور و آنچه در آن است دل کند...* واژه تراش چند صباحی بروز نخواهد شد.
۱ نظر
.. ده شیری..

هنوز

هنوز گرفتار زندان غم و اندوهم. هنوز گرفتار خوشی و لذتم... کمند دراز آمال و آرزو، بال و پرم را بسته، اسیر و گرفتارم کرده و با آزادی آری آزادی واقعی خیلی فاصله دارم... پ ن:* شهید دکتر مصطفی چمران 29 می 1960* بال و پرم را بسته...
۱ نظر
.. ده شیری..

93

اگر 92 پر بود از فشارهای عصبی،93 تکرار بود تکرار و تکرار!تکرارهایی گاه شیرین و دوباره نیامدنی و گاهی تکرارهای خستگی آفرین...
۱ نظر
.. ده شیری..

تلخ

بعضی خبرها بدجوری تلخه...
۱ نظر
.. ده شیری..